مسکینی دیدم که با کفش پاره،
شکر میکرد خدا را
گفتم که کفش پاره، شکر خدا ندارد!
گفتا یکی شکر می کرد
دیدم که پا ندارد
- ۲ نظر
- ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۳۵
مسکینی دیدم که با کفش پاره،
شکر میکرد خدا را
گفتم که کفش پاره، شکر خدا ندارد!
گفتا یکی شکر می کرد
دیدم که پا ندارد
هربآر کهـ دِلَمــ هوآیِ خُدآ کَرد ..
نهـ ..
هربآر کهـ خُدآ یآدِ دِلَمــ کَرد ..
تنم لَرزید
نهـ اَز خُدآ ..
اَز خودَمــ ..
کهـ اَز شیطآن هَمــ شیطآن تَرَمـــ
نگآهَمـــ رآ می دُزدمـــ
مبآدآ
چشممـــ دَر چشمـــ خُدآ گیر کُند
همه ی آدم ها
بودنشان، دلت را گرم نمی کند
و با رفتنشان، دلت نمی گیرد
اما بعضی ها فرق دارند...
وقتی وارد زندگی ات می شوند همه ی جاهای خالی را پُر می کنند
دوست داری همیشه کنارت باشند
از نگاه کردنشان سیر نمی شوی...!!
تعدادشان زیاد نیست
این آدم ها را نباید از دست داد
این آدم ها دوست داشتنیند
انگیزه ی زندگی اند
باید همیشه باشند،
تا آخر دنیا...
پ.ن:
- بگو " دوستت دارم " تا به جای پیراهن زندگی ام را تنت کنم !
- تو که باشی برایم کافیست مگر جز نفس چه میخواهم؟!
- پیله کرده ام به تو نمیدانی پروانه شدن در آغوشت چه عالمی دارد...
چـادر مـن تـاج بنـدگـی مـن است …
سنـد زهـرایی بـودنـم را امضــا میکنـد …!
بـا افتخـار در کوچـه هـای شهـر قـدم بـزن …!
پ.ن:
مگر می شود
زندگی مرا به هم ریخته آفریده باشد...؟!
خدای دانه های انار