نیا باران...
آن زمان که نیاز بود نیامدی و عمو را شرمنده کردی
دیر شد...
هم علی اصغر رفت و هم عمو...
نیا که من هم رفتم...
خداحافظ عمه مظلومم
پ.ن:
- عاشقان چون عهد با جانان کنند جان شیرین بر سر پیمان کنند
- ۰ نظر
- ۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۷
نیا باران...
آن زمان که نیاز بود نیامدی و عمو را شرمنده کردی
دیر شد...
هم علی اصغر رفت و هم عمو...
نیا که من هم رفتم...
خداحافظ عمه مظلومم
پ.ن:
- عاشقان چون عهد با جانان کنند جان شیرین بر سر پیمان کنند
گاهی انسان عاشق می شود و آنجاست که بعضی چیز ها رنگی دیگر می گیرند...
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
و همانا عشق دلها را نرم می کند به سان زلال آب...
و این عشق است که دل را بر زبان مسلط می سازد و کلمات...
و کلمات جاری می شوند از دل و برای دل...
برای هر دلی و چه خوبست...
و چه خوبست که این دل، دل دلدار باشد...
پ.ن :
- دل و دیده گر فنا شود چه باک غرض اندر میان سلامت اوست