از دل

چو از دل برآید نشیند به دل

از دل

چو از دل برآید نشیند به دل

چگونه می توان خفت...

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ

عقل معاش می‌گوید که شب هنگامِ خفتن است...

اما عشق می‌گوید که بیدار باش...
در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد. 

عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است...

اما عقل معاد می‌گوید که همه‌ی چشم‌ها در ظلمات محشر...

در آن هنگامه‌ی فزع اکبر، از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد. 

عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است...

اما عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده‌ی کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟ 

عشق می‌گوید: چگونه می‌توان خفت وقتی که هنوز خون گرم امام عاشورا از زمین کرب و بلا می‌جوشد و تو را فرا می‌خواند؟
چگونه می‌توان خفت و جهان را در کف جهال و قد‌اره‌بندها رها کرد؟ 

نه...

شب هنگام خفتن نیست.

 

پ.ن:

- سید شهیدان اهل قلم

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ
  • دلـــداده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی