درس امروز
و سرانجام قصه به پایان رسید...
قصه پر غصه ای که چند روز بر دلم سنگینی اش را و تلخی اش را حس کردم...
پایان گرفت برای منِ من؛
و حال چگونه پایان گرفت که خود قصه ایست دراز در عین کوتاهی؛
در گشت و گذار خویش در دنیای لا یتناهیِ مجازی ناگاه سر از مطلبی بیرون آوردم که گوئیا قصد خاتمه کار دارد...
در جایی که نابجا بود...
و در عین بی ربطی، با ربط ترین به احوال من...
دو قانون اخلاق:
1- هر وقت موضوعی شما را ناراحت کرد، 50 سال در ذهنتان به جلو بروید و در آن زمان خیالی، بررسی کنید که آیا آن موضوع 50 سال پیش، ارزش آن همه ناراحتی را داشت؟
2- هر وقت از دست کسی ناراحت شدی فقط یه لحظه، یه لحظه به نبودنش فکر کن...
آری...
چه قوانین زیبایی...
در عین سادگی راهگشا ترین...
و جالب اینجاست که اینها را می دانیم و متوجه به آن ها نیستیم؛
فذکّر انّ الذکری تنفع المومنین
و اینجاست که به یاد کلامی از افلاطون می افتم:
«آدمی همه چیز را می داند، فقط باید به یادش آورد»...
و من می دانم که تــــــــاب ندارم...
پ.ن:
- این بار هم نــــــــــــدارد...
- سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۴۱ ب.ظ