گمان مبر...
دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۴ ب.ظ
چه سخت است آن دم که می فهمی هیچ نفهمیدی...
قصه، قصه کودکیست که در خیال خویش سر بلند است در امتحان...
و امیدوار است به نمره ای در خور و شایسته...
و می بالد بدان پیش از آمدن نتیجه؛
و قصه، قصه کودکیست که با آمدن نتیجه،
می شکند هر آنچه در سر می پروراند...
و تنها این برایش می ماند که:
همه چیز آنگونه که می پندارد نیست.
به زعم خود بهترین ها را نوشته و بهترین ها را عمل نموده،
اما این آنی نیست که مقصود و مراد بوده است...
و این قصه شاید درسی شود؛
و شاید هم نه...
کس چه می داند؟
یا حبیب من لا حبیب له، فصلّ علی محمد و آل محمد
پ.ن:
- در این سرما، سرد تر از همه ام... این روز ها زمستان سرمایش را از من به عاریت گرفته است...
- دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۴ ب.ظ