این روزها تلخ می گذرد
دستم می لرزد از توصیفش
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی مثل خودکشی است با تیغِ کُند
- ۰ نظر
- ۱۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۵
این روزها تلخ می گذرد
دستم می لرزد از توصیفش
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی مثل خودکشی است با تیغِ کُند
چگونه است حال من
با غم ها می سازم
با کنایه ها می سوزم
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنم
لبخندی تـــلخ
فقط در اعماق زمین اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبر در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهان می خــــــــــــواهم
خــــــسته ام خــــــسته
حرفهای نگفته زیاد است .....
به سختی می خروشم: های باران!...
تو که جان میدهی بر دانه در خاک
غبار از چهرِ گل ها می کُنی پاک
غمِ دل هایِ ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن
فریدون مشیری
فرقی نمی کند
کجا
یــا
کِی!
در هیــاهوی این شهر
هرکجا و هروقت دچار واهمه شدی
با "ایمانت" وضو بگیر
زیــر لب
نیت کن
"حجاب می کنم قربة الی الله"
پ.ن:
- گاهی لازم است مرد ها هم حجاب کنند تا لا اقل آنها نبینند هر آنچه در این شهر است و ...
ﻣﻦ ﺍگر مـی خندم ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻋﻜﺎﺱ ﺍﺳﺖ ﻭگـرﻧﻪ بی تو…
من ﻛﺠﺎ؟ خندﻩ ﻛـﺠﺎ؟
.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﺩﻧﯿــــﺎ ﺑﺪ ﻧﯿــﺴﺖ !!
ﮔﺎﻫﯽ ﯼ ﻧﻔﺮ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺶ ... ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ... ﺑﺎ ﮐﻼﻣﺶ ... ﺑﺎ ﻭﺟــﻮﺩﺵ ... ﺑﺎ ﺑـــﻮﺩﻧﺶ ...
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴـــﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮎ ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
روز هایی که دلتنگ می شویم، تاوان روز هایی است که دل می بندیم...
جملـــــــــه ای آشنـــــا کــــه حتمـــــا شنیـــــده ای و خوانــــــده ای...
امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــّــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
تغییری هر چند کوچک می شود حرف دل من بر وزن کـــلام دیگری...
روزهایی که دلمان می شکند، تاوان روزهایی است که امید می بندیم...
این نوشته شعر نیست
بسیار هم جدیست ...
آنان که بیشتر دوستشان داری
بیشتر دچار سوء تفاهم با توند
بی آنکه بخواهی و بدانی،
بیشتر می رنجانیشان
بیشتر می رنجانندت
بیشتر به یادشان هستی
ولی ...
کمتر عشق می گیری
کمتر عشق می گیرند !
چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها
با یک برداشت نادرست از هم
هر روز از هم دور و دور تر میشوند ...
غافل از اینکه بهترین روزهایشان
با قهر و دوری و نامهربانی می گذرد!
باﺑﺎﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ میخوند بچش گفت ﺑﺎﺑﺎبیا ﺑﺎﺯﯼ؟ ﺑﺎﺑﺎﮐﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ نداشت ی ﺗﯿﮑﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻮﺩﺭﻭ ﺗﯿﮑﻪ ﺗﯿﮑﻪ کردبهش گفت :ﻓﮑﺮﮐﻦ ﭘﺎﺯﻟﻪ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﮐﻦ. ﭼﻨﺪدقیقه ﺑﻌﺪﺑﭽﻪ ﺩﺭﺳﺘﺶ کرد, ﺑﺎﺑﺎگفت :ﺗﻮﮐﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﺑﻠﺪﻧﯿﺴﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺭﺳﺶﮐﺮﺩﯼ ؟!!!ﺑﭽﻪ گفت: ﺍﺩﻣﺎﯼ ﭘﺸﺖ ﺻﻔﺤﻪ ﺭﻭدرست ﮐﺮﺩﻡ دنیا خودش درست شد
اگر جسمـت خسته باشد، می گویی کمی به جسمـت استراحت بده...
اگر ذهنــت خسته باشد، می گویی کمی به ذهنــت استراحت بده...
امــــــــــــــــــــــــــّــــــــــــــــــــــــا
امان از وقتی که دلــــ♥ـــت خسته باشد از ثانیه ها و لحظه ها...